تسلیم

متن مرتبط با «خاطراتی» در سایت تسلیم نوشته شده است

7 - خاطراتی از زندگی( جنگ و جبهه)

  • آفتاب تازه از راه رسیده بود که فرمان دادند از سنگرها خارج شده و حرکت کنیم! به سمت جاده وسط جزیره حرکت کردیم دو طرف جاده پر بود از نی و نیزاری بود عجیب!! مقداری که راه رفتیم دستور دادند درکنار جاده سنگر بکنیم دست بکار شدم با هرچه که میشد خوشبختانه خاک,خاطراتی ...ادامه مطلب

  • 8 - خاطراتی از زندگی( جنگ و جبهه)

  • برگشتیم به خرمشهر ، چند روزی ماندیم به سمت اهواز حرکت کردیم وقتی رسیدیم ،گفتند عراق به جزیره مجنون حمله کرده ، چند تا داوطلب می خواهند همه بچه های گردان ما قبول کردیم که برویم جزیره مجنون سوار اتوبوس شدیم و به سمت جزیره حرکت کردیم هر گروهان در یک سنگ,خاطراتی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها